هی دارلین, در حالی که در هزارتوی نیلوفرهای آبی مرداب کدر شده ی اتاقم و صدای تکرارنشدنی توپاک و بیس های زخمی و کشنده ی موزیک غرقم و تو جهان های موازی یه جایی همون نزدیک ها کنارت نشستم و دارم فنجون فاکینگ براونِ قهوه مو سر می کشم, کام کلوسر (بیا نزدیک تر) تا یه حقیقتی رو بهت بگم ... درست بیخ گوشت زمزمه اش کنم اره ... کام کلوسر دارلین, هی ... لسن! ... "همیشه حواسِ پرت ادم های اشتباهی زندگیتو جمع ادم های درست زندگیت کن! همیشه گوش بزنگ دوست داشتن های حقیقی زندگیت باش! ادم هایی که دوستت دارن, حتی اگه جنس احساستون یکی نیست و دنیاتون از هم دوره, نگهشون دار! همینا, همین ادم های از جان گذشته ی زندگی, لحظه ی اخر, لحظه ی ملکوتی لبالب افتادن و لب پر شدن, سقوطتو پرواز می کنن! دوست داشتن های حقیقی رو یه گوشه ی دلت, یه گوشه ی دنج زندگیت مثل یه راز واسه خودت نگه دار و ازشون مراقبت کن! ادم های خسته, ادم های زنگ زده, فرسوده و تحلیل رفته که من و تو باشیم همیشه دم اخر, ته نیازمون همین دوست داشتن هاس! ماها دلمون واسه محبت واقعی, عشق حقیقی تنگ میشه, مثل ماهیِ بیرونِ تنگ افتاده واسش دل می زنیم ... دست بکش به تن واژه هام, مرور کن زندگیتو, بفهم چی میگم ... بزرگ شو ... من بزرگ شدم ... ادم هایی که دوستم دارنو نگه می دارم ... من اونی که دوستم داره رو انتخاب می کنم! آره ... غیر از این باشه باختم, باختی ... لوزر ... مردی که من دوستش داشتم یه ادم معمولی بود اما عشق من خاصش کرده بود ... ارزش گل من به قدر عمری بود که به پاش صرف کرده بودم! ... مرد دیکتاتور من با کوهی از غرور, همیشه دلتنگ بود ... دلتنگ یه احساس واقعی ... ادم ها بزرگ که میشن منطقی تر میشن ... ترجیح میدن این دل زیاد غلط نکنه, ترجیح ادما میشه منطقی که همیشه حرف اولو بزنه ... اما می دونی ته تهش, اخرش, اون لبالب افتادن و لب پر شدن دستتو سمت اون عشق حقیقی دراز می کنی ... شک نکن ... به دوست داشتن های حقیقی زندگیت بها بده ... نگهشون دار ... مرد من بعد از دست به دست کردن مداوم زن های رنگارنگ, بعد از خوش گذرونی های بی حد و حصر, بعد از تولید مثل و کسافت کاری هایی از این دست, در به در یه حس واقعی, تو اشوب و تعفن و اعتماد های خدشه دار شده اش, له شده اش و دروغ های مکرر دست و پا می زنه و هر لحظه فروتر میره ... مرد معمولی من که دیگه مدت هاست مرد زن دیگریست ...دلتنگ محبت های واقعی من افسوس رو با پاکت های پشت به پشت هم سیگارش اتش می زنه ... مرد من باخت چون حقیقت زندگیشو با یه دروغ کاذب تاخت زد و حالا زمان همه چیزو پشت سر گذاشته و عشق راستین, حقیقت بارز محضی که هرگز کهنه نمیشه ..." سکوت ...