Mademoiselle Noir

کلمات کلیدی

One

سه شنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۶:۲۴ ب.ظ

خوب شد امروز بارون اومد ... از لحظه ی لم دادن رو صندلی سرویس دانشگاه و هنزفیری رو گذاشتن تو گوشم و دیالوگ باکس شب های روشن, حس می کنم تو فیلمم ... لکه های بارون رو شیشه, پیچ پیچ جاده, درخت های سرد خیس ... شاخه های درهم, کوه های ارغوانی و مه الود ... دیالوگ شب های روشن منو با خودش برد تو روزهای روشن و تاریک زندگیم ... اروم و یواش, همون طور که دوست دارم شروع کردم به تجزیه شدن, مردن … به جاده نگاه کردم, به بی برگی سفید که بارونی بود و رنگ خاک … یه درخت دیدم با شکوفه های صورتی خوابیده رو دیوار یه باغ, یاد تو افتادم و بی اختیار لبخند زدم, دوستم که کنارم نشسته بود بی شک بیش از همیشه به دیوونگیم پی برد ... تموم راه گذشت و چیزی نگفتیم ولی لحظه ای که چشماش پشت شیشه ی کنار من بود, می دونم از دلش گذشتم ... مرده وار به دنیای پشت پنجره زل زدم و مردمک های تیره ی چشم های بی قرار, بیش از همیشه مات ... شاید ... حس می کردم تو شب های روشنم, طبق عادت هر روز این اواخر, یاد شاندل افتادم, تصویر محو و درهمش تو اون اورکت مشکی بلند و سیگار کنج لبش اومد جلوی چشمم که یدفعه یادم اومد شاندل دیگه خودمم! ... لبخند رو لبم کمرنگ شد ... ببین دل کندن چقدر سخته! ... اون تکه اهنگ لعنتی که بهمم می ریزه اوج گرفت ... و بعدش ترانه ای که مثل شراب جوشید تو رگ هام ... هر واژه که از تو گسست, بیداری خونه شکست, ای ظلمت خواب عمیق, از تو اه از تو دریغ ... استاد ادبیات میگه:"عاشق هرچی کوچک تر بشه بالاتر میره … " یعنی واقعا عشق مثل هواست که میاد طرفت و زنده نگهت می داره؟! ... پیاده شدم ... برعکس همیشه هنزفیری رو از دل گوش هام نکندم ... دلم می خواد این فیلم تا ناکجا ادامه داشته باشه ... می دونی عشق ادمو سبک می کنه ولی سبک نمی کنه ... فقط ادمی که عشق سبکش کرده باشه می تونه تموم این راهی که من رفتمو بره ... چیزی به تو نمونده, نزدیک دانشکده انسانی اون تکه ی بد مستی رو پلی می کنم, انگشتمو می کشم رو خط ممتد پلی لیست و دقیقه ها رو بهم می ریزم ... سرگیجه, برزخ, دوگانگی, خنثی, پرت شدگی, نجات, حسی که تو این لحظه زندگیش می کنم ... فقط چهار روز مونده به اومدنت, شدنت ... نُه اسفند ... یه بخش از وجودم یه جور عجیب باورنکردنی می خوادت, ولی می دونی مشکل کجاست؟! اون یه بخش دیگه هم همین حسو داره! ... من و تو از عجیب ترین ادم های روزگاریم, غریب ترین پارادوکس های قرن ... شاید همون قدر که از در و دیوارهای دانشگاه خسته ام از توام خسته باشم, ولی می دونی, تو جاودانه ای ... اون دو تا درختو می بینی؟! اون وسط, اون خوشید قلب منه ...

۹۷/۰۴/۱۲
chandelle 19

آبی