Mademoiselle Noir

کلمات کلیدی

Ten

چهارشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۷، ۰۱:۲۵ ق.ظ

امشب فیلم Damage1992 رو دیدم ... تیتراژ پایانی در حال رفتنه ... در حال رفتنه ... عمیقا قلبم شکست و تحت تاثیرم ... عشقی که موند و یاری که از دست رفت. از تموم عشق هایی که تهش نرسیدنه بیزارم. این عشق, این تراژدی محض فقط تو ادبیات قشنگه ... تو زندگی واقعی یعنی سفید شدن دقیقه هات, شقیقه هات ... سیگارو با سیگار اتش می زنی, رنج می کشی و تموم میشی تو خودت, مثل اشک شمع هی می چکی ... فقدانی که سنگینیش نمی ذاره نفس بکشی ... عشق عمیق این مردو تو این فیلم ستایش می کنم, وقتی تو خودت مچاله میشی. وقتی تحمل دوریشو نداری. نمی تونی نباشه لعنتی, نمی تونی نبینیش و اصلا مهم نیست که متاهلی, پدر یه خانواده ای و این زن معشوق پسرته ... خب به درک مگه نه؟! دوستش داری, پس باید به دستش بیاری! چرا نباید؟! چون پسرت در حین رابطه اون کلیدو تو قفل می چرخونه و معشوق و تو باهم چه شود؟! ... عقب عقب رفتنی که به مرگ ختم میشه و بهتی که به سکته می رسه. به نعش شدن ... ولی خب به درک! پسرتو دوست داری, خانواده اتو ولی مگه چندبار میشه کسی رو عمیقا دوست داشت و خوشبخت بود؟! مگه چندبار اتفاق میفته؟! که لمس تن لطیفش خشونت جسم و روحتو ارضا کنه هان؟! دوستش داری, می پرستیش, به خاطرش شغلتو از دست می دی, کرایست! می دونی تهش کجاست ولی میری! ادامه میدی, باید بهش برسی, باید داشته باشیش تا بتونی ادامه بدی! گاهی باید راه اشتباهو بری, باید با دلت غلط کنی تا بفهمی هنوز زنده ای! هنوز وجود داری! باید به یقین برسی ... به ثباتی که ثابت نیست! بی شغل, بی خانواده, بی بچه, بی همسر ... چرا نباید انتخاب کرد؟! باید انتخابو به چالش کشید؟! یعنی خیانته؟! اگه انجامش ندی چی رو از دست میدی؟! اگه انجامش بدی چی؟! عشق این مردو تو این فیلم عمیقا ستایش می کنم. بازی باور پذیر جرمی آیرون ... یه مرد عاشق, یه دل سوخته, شکسته, فرو ریخته, تازه روشن شده! که به تماشای عکسی که به یادگار مونده می شینه ... زنی که تموم دنیاش بود. تموم دنیاشه! عکس بزرگ شده قد عشقی که رو جریان روزمره ی زندگیش خط کشید ... تصویر حک شده رو دیوار سنگی ... پنجره رو باز می ذاره و خورشید روی عکس با زاویه ی مورب می درخشه ... مردی که تنهاست رو صندلی چوبی و به اخرین دیدار معشوقه اش فکر می کنه تو فرودگاه شلوغی که دیدش اما دیده نشد … من عاشق ذوق اون زنم (ژولیت بینوش) به وقت گذاشتن گل های قرمز تو گلدون, اون خونه ی خالی با قرمزی اون گل ها, شهوت و عشق رنگ گرفت … لحظه ی بی نهایت کام گرفتن از سیگار و انتظار … لحظه ی چرخش کلید توی قفل ... شکفتن چهره ی عشق ...

۹۷/۰۴/۱۳
chandelle 19